بهشت کوچک خدا
داستانهای فارسی - قرن 14
کتاب حاضر، دربردارندة داستانی اجتماعی و تخیلی و ماجرای مردی به نام «سلیمان» است. او مدّتهاست که روستای خود را در تربت آباد خوزستان ترک کرده و به همراه همسرش «مرثیه» و فرزندش «وحید» در روستای فرحزاد زندگی میکند. سلیمان نام خود را عوض کرده و «حبیب» گذاشته است. او مسافرکشی با آرزوی پیشرفت و ترقی است. روزی پیرمردی عجیب را سوار تاکسی خود میکند که نام او را میداند و او را به دنیایی میکشاند که قبل از آمدن به شهر انتظارش را میکشید؛ مزرعهداری و ملاّکی و ازدواج با رقیه دختر مورد علاقهاش، ورود پیرمرد به زندگی حبیب او را گاهی به گذشته و گاهی به آینده میکشاند، جایی که او شاهد ماجراهایی میگردد که مربوط به سالهای آینده است.