سالهای بی تو
رمان حاضر، ماجرای زندگی دختری به نام «یکتا» است که بعد از سالها برای فرزند خواندة خود «پریسان» تعریف میکند. «یکتا» در یک خانوادة سنتی زندگی میکند. او به دلیل مخالفت با ازدواج اجباری، از طرف پدر طرد شده و آوارة شهر دیگری میشود. در آن شهر، با پسر نوجوانی به نام «مهرزاد» آشنا شده و در خانة او و مادرش چون خواهری به زندگی ادامه میدهد. در این هنگام «فرزام» ـ پسر عموی یکتا ـ که قبلاً نسبت به یکتا بیتفاوت بود، به سراغش آمده و آن دو با عشق با هم ازدواج میکنند. بعد از حوادثی، فرزام یکتا را ترک میکند و یکتا به دلیل بیماری زنانه دختر کوچک و آوارهای به نام «پریسان» را به فرزندی قبول میکند. بعد از سالها، پریسان بزرگ شده و یکتا دوباره به دیدن خانواده میآید. پدر و مادر فوت کرده و اینبار فرزام امیدوارانه او را به زندگی جدید دعوت میکند و پریسان نیز با «هامان» خواهرزاده یکتا ازدواج میکند.