افسانه کاکل زری و دندان مروارید
افسانهها و قصهها
در شهری به نام «قزلشهر» پادشاهی به نام «محمدشاه» که مهربان بود، سه دختر تنها به نامهای «شهربانو»، «مهربانو» و «نازبانو» را میبیند. نازبانو با شاه ازدواج میکند، دو خواهر از سر حسادت تصمیم میگیرند زمانی که نازبانو باردار شد بچههای او را نابود کنند. نقشههای آنها عملی میشود و شاه نازبانو را به سیاهچال میاندازد و دو خواهر، «کاکل زری» و دندان مروارید» بچههای نازبانو را به بیابان میبرند تا نابود کنند غافل از اینکه ...