وقتی آقاجان دستگیر شد
داستانهای فارسی - قرن 14
شب چهارشنبهسوری قرار بود برای «ژیلا» خواستگار بیاید. اما آقاجان، که برای نماز به مسجد رفته بود، دیر کرده بود. «منصور»، داماد خانواده، به هر بیمارستان و درمانگاهی زنگ زد، اما خبری از وی نشد. تا این که خبر آوردند آقاجان در کلانتری است. وقتی کلانتری رفتیم، فهمیدیم که او را به خاطر فروختن ترقه به بچهها دستگیر کردهاند. اما او گفت که چند بچه را دیده که در کوچه میدویدند و آنگاه کیسهای مشکی را روی زمین انداخته و فرار کردهاند. او هم برای رساندن کیسه به آنها تلاش کرده است. داستان مذکور تحت عنوان «وقتی آقاجان دستگیر شد» یکی از شش داستان کوتاه مجموعة حاضر است. عناوین دیگر داستانها عبارت است از: سبقت؛ فریاد بیصدا؛ دیوار کج؛ مرضیه؛ و آخرین مبارز سیاسی.