روزی که از یادم نمیرود
این داستان دربارهی پسری به نام فواد است که در روز عاشورا به اتفاق پدر و مادرش به خانهی یکی از اقوامشان میرود تا در پختن غذای نذری کمک کنند. در آن جا پسرخالهاش حسین را به او میسپارند؛ اما فواد حسین را گم میکند و با نگرانی به جست وجوی او برمیآید. این در حالی است که هنگام ظهر که به خانه باز میگردد حسین را میبیند که آسوده در کنار مادرش ایستاده است.