قصهی جانی موشهی شهری
«تیمی ویلی»، موشی بود که در یک باغ در روستا به دنیا آمده بود. یک روز او به اشتباه با یک گاری پر از سبد میوه به شهر آمد. هنگامی که گاریچی سبد میوه را جلوی یک خانه به آشپز تحویل داد، آشپز در سبد را باز کرد و تیمی ویلی با سرعت از آن بیرون پرید و داخل سوراخی، که گوشة دیوار بود، دوید. او درست وسط یک مهمانی پر از موش افتاد. یکی از آنها که «جانی موشه» نام داشت، از او پذیرایی کرد و بهترین جای خواب را به او داد. بعد از گذشت مدتی، تیمی ویلی که نمیتوانست در شهر بخوابد و غذایی بخورد تصمیم به بازگشت به روستا گرفت. نویسندة کتاب در پایان داستان اعتراف میکند که آرزو دارد همانند تیمی ویلی در روستا زندگی کند.