سبد سفارش شما خالی است!

«ستارة آرین» در یک تصادف در جاده به مدت یک و نیم ماه به کما می‌رود و بعد از به هوش آمدن پدر و مادرش او را به خانه می‌برند. او که از مرگ عبور کرده خاطرات گذشتة خود را مرور می‌کند. سایه‌ها و تصاویری با او حرف می‌زنند و کسی حرف او را باور نمی‌کند. او روزهای دوری از پدر و مادر و ماندن در باغ خان‌جون و آقاجون و دوستش «محبوبه» دختر باغبان را به یاد می‌آورد. پرستار روانی‌اش «سودابه» و ازدواج او با مردی به نام «پرهام» و عشق نسبت به بردیا تمام زندگی‌اش همچون فیلمی از مقابل چشمان او عبور می‌کنند.