جانهای خاکستری
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
در کتاب حاضر، رمانی فرانسوی، با موضوع عشق و جنایت درج شده است. این داستان ماجرای مردی به نام «پییر آنژ دستینا» است که به مدت سی سال در شهر «وِ» دادستان است. او در 1917، در حالی که شصت ساله است، به شهری دعوت میشود. مردم او را به لقبهای مختلف از قبیل خونخوار نامیدهاند و این به دلیل است که او در اعلام حکم اعدام بسیار قاطع است. پس از هر جلسة دادگاه، «دستینا» برای صرف ناهار به «ربی یون» که متعلق به «بوراش»، مردی پول طلب است میرود. به زودی معلّم جوانی به نام «لیزیا ورارنه» به شهر میآید و «دستینا» را عاشق خود کرده و سپس رهایش میکند. در یک روز یخبندان، «دستینا» در حالتی بین عشق و جنایت، دختر «بوراش» با لقب زیبای روز را به دلیل شباهتش به «لیزیا»، به طرز وحشتناکی میکشد و در پایان عمر به یک جانی و محکوم تبدیل میگردد.