شکارچی پرندگان
«یحیی»، پسرک ناآرام که دشمن تمام پرندههای روستا است، اندکاندک با تغییر سن و سال، تفاوتهای شایانی کرده و بیشتر به درس، تحصیل و اوضاع سیاسی میهن توجه نشان میدهد. او که صمیمیترین دوست خود را در جنگ از دست داده، تصمیم به مبارزه میگیرد و مخالفتهای خانواده را به هیچ میانگارد. یحیی، دیگر آن کودک پرشور و شر سابق نیست و حتی احساس الفت عجیبی با پرندهها میکند. او در جبهه میماند و هر روز بیش از روز پیش به درستی تصمیم خویش ایمان مییابد. روزی، پدر و مادر یحیی با دلشورۀ عجیبی از خواب برمیخیزند. آنها میدانند اتفاقی افتاده و هنگامی که بدن پاک فرزند، به آنان تحویل داده میشود علت ناآرامی خویش را مییابند. پس از دفن یحیی فوجی پرنده، بر سر قبرش فرود میآیند و در همانجا تمام جوانان روستا سوگند یاد میکنند که راه دوست خویش را ادامه دهند. داستان مذکور برای نوجوانان به نگارش درآمده است.