کاش میشد لحظهها را پس گرفت ...
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان حاضر بر اساس واقعیت، روایت دختری است که پس از ازدواج و داشتن یک فرزند با مرگ پدر روبهرو میشود. پس از این اتفاق، دختر و همسرش ادعای ارث میکنند و این در حالی است که پدر در وصیتنامۀ خود چیزی از مایملکش را به نام آنها نکرده است. این مساله باعث رنجش دختر و همسرش شده تا این که حتی بدون خداحافظی از مادر راهی سفر خارج از کشور میشوند. پس از گذشت سالها مادر دختر نیز از دنیا میرود. دختر به همراه همسر و فرزندش اکنون در حال بازگشت به وطن هستند. او در حالی که در هواپیما نشسته خاطرات گذشته را مرور کرده و تمام اشتباهات گذشته را بررسی میکند.