چام چام
«چامچام» یک مورچه مثل بقیة مورچهها بود، فقط یک فرق با بقیه داشت؛ صدای او مثل صدای رعد و برق، بلند و ترسناک بود. هر وقت حرف میزد همه فرار میکردند. او خیلی غمگین و تنها بود. یک روز دنبال کسی میگشت تا با او حرف بزند. کرم ابریشم، پروانه، عنکبوت، کفشدوزک، و ملخ همه و همه از دست او فرار کردند و حاضر به حرف زدن با او نشدند. تا این که سرانجام چامچام کسی را برای صحبت کردن پیدا کرد؛ یک فیل بزرگ که دوست خوبی برای مورچه شد.