خاکستر عشق
«ستایش ریاحی» با فردی با شخصیت و متین به نام «پوریا شایسته» آشنا شده و دلباختة هم میگردند. «ساناز»، یکی از همکلاسیهای ستایش، به پوریا علاقمند است، با همدستی پسرعمویش «حامد» باعث میشود ستایش نسبت به پوریا بدبین شده و رابطة آنها خاتمه پیدا کند. پوریا به علت جدایی از ستایش راهی بیمارستان شده و در آنجا به طور اتفاقی با حامد آشنا میشود. بر اثر دردل کردن با هم، حامد متوجه میشود که پوریا همان پسری است که ساناز به بهانة نجات دادن دوستش پای او را نیز به این ماجرا باز کرده است. حامد بعد از پی بردن به نیت سوء ساناز، ماجرا را برای ستایش تعریف میکند و بیگناهی پوریا را اثبات میکند. در حالی که ستایش در صدد جبران اشتباه گذشته و قضاوت زودهنگام خود نسبت به پوریا است، حامد به او علاقمند شده و در نقاب یک برادر مهربان و حامی به او یاری میرساند. اما مدتی بعد اتفاقات غیرقابل پیشبینی میافتد که سرنوشت همه را به نحو عجیبی رقم میزند.