اعتدال در سرزمین X
ماجرای داستان از تولد نوزاد پسری در سرزمین Xآغاز میشود .این نوزاد در یک اعتدال پاییزی به دنیا میآید و نام او را "برابر "مینهند .به عقیده ریش سفید قوم این کودک همان شخصی است که سرنوشت مردم سرزمینش را دگرگون خواهد ساخت ;از این رو در مراسمی به نام "جامه پوشان "باید یکی از انگشتهای کوچک نوزاد قطع شود تا این کودک از الطاف ویژه برخوردار گردد ;اما خانواده برابر، در حضور بزرگان، با خرافه شمردن این اعتقاد با شکستن انگشت فرزند خود مخالفت میکنند ;به همین سبب به برکهای در بیابان تبعید میشوند .در برکه بزرگ شده در مسیر بیابان با دانشمندان قدیم و جدید و حتی آینده برخورد نموده از هر یک چیزی میآموزد .او در مسیر زندگی از سخنان اندیشمندان بهره میگیرد و سرنوشت سرزمین خود را تغییر میدهد .بدین سان، وقتی به حکومت میرسد، صاحبان اندیشههای مختلف، مجال عمل پیدا میکنند و در سرزمین X فعالیتهای مختلف عقیدتی اوج میگیرد و به تدریج، این سرزمین به ایالتهای مستقل تقسیم و دارای حکومتهای متنوعی میگردد و ....