دیار یار
داستانهای فارسی - قرن 14
داستان فارسی این کتاب در رابطه با زندگی دو روستا و اهالی آن است و اتفاقاتی که مردم روستا در طی روند داستان تجربه خواهند کرد. در بخشی از متن کتاب آمده است: «بانو میخواست حرفی بزند که صدایی از پشت در به گوشش رسید. خود را به پشت در رساند و با حرکتی سریع در را باز کرد. ناگهان توراندخت، یکی از خواهران دوقلویش کف اتاق ولو شد و هاجوواج به بانو نگاه کرد. گلدسته که این صحنه را دید پِقی زیر خنده زد، که با نگاه بانو دوامی نداشت. توراندخت به خودش آمد. خودش را جمعوجور کرد و دستی روی لباسش کشید و با قیافهای حقبهجانب گفت: این چه طرز در باز کردن است!...».