سقوط
داستانهای فرانسه - قرن 20م.
اثر پیش رو، رمانی است فلسفی که از زبان «ژان باتیست کلمانس» که وکیل بوده و اینک خود را «قاضی توبهکار» میخواند روایت میشود. او داستان زندگیاش را برای غریبهای اعتراف میکند . «ژان باتیست کلمانس» در رستورانی به نام «مکزیکوسیتی» با غریبهای آشنا میشود و داستان زندگیاش را برای او بازگو میکند. «ژان باتیست» تعریف میکند که وکیلی تراز اول در پاریس بوده و زندگی بسیار موفقی داشته است. اما شبی که در حال گذشتن از پلی در پاریس بوده، زنی را میبیند که به صورتی غیرعادی به لبههای پل نزدیک شده است. «ژان باتیست» با بیتوجهی از کنار زن میگذرد. بعد از چند قدم، صدای برخورد شیئی با آب را میشنود، اما هیچ کاری نمیکند. این اتفاق بر زندگی موفق او بهعنوان وکیل تأثیر بسزایی میگذارد.