اپرای شناور
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
"تاد اندروز"، وکیل جوان و منزوی، در "سی سالگی" با یکی از دوستان سابقش برخورد کرده و از سوی او به شام در منزلش دعوت میشود. تاد در این مهمانی با همسر "هریسون" با نام "جین" آشنا شده و متوجه میشود هریسون و همسرش بر حسب اتفاق منزل دوران کودکی او را خریداری کرده و در آن ساکن شدهاند. شاید یکی از عواملی که تاد اندروز به این خانواده علاقهمند شده و به معاشرت با آنها ادامه میدهد همین امر باشد. براثر گذشت زمان وکیل جوان به منزلهی عضوی از خانواده پذیرفته شده و هفتهای یک روز را با این خانوادهی کوچک میگذراند. او پس از خودکشی پدرش به واسطهی ورشکستگی در یک هتل ساکن شده و معاشران وی، دو پیرمرد همسایهی وی در همان هتل هستند. هریسون و همسرش که سالها برای داشتن فرزند نزد پزشکهای مختلف رفتهاند ناگهان دارای دختر کوچکی میشوند که او را "جنین" مینامند. دخترک به طور کامل مورد توجه و علاقهی تاد قرار دارد، گاهی روزها او را با خود به گردش و تفریح میبرد. روزی او را به تماشای قایقی تفریحی برده و همهجای قایق را به او نشان میدهد و درست در شب همانروز و در برنامهی اپرای روی قایق با هریسون و همسرش مواجه میشود. آندو آن شب بدون هیچ توضیح واضحی برای همیشه به دوستی و معاشرت خویش با "اندروز" جوان پایان داده و با او خداحافظی میکنند. روز بعد پس از فوت یکی از همسایههای پیر، تاد اندروز به این نتیجه میرسد که زندگی کردن هیچ دلیل قانعکنندهای ندارد (یا حتی خودکشی کردن).