دندانهای تمساح
داستانهای کودکان و نوجوانان
"استنلی" احساس غریبی میکرد. همه همکلاسیهایش در مدرسه درباره افتادن دندانهای شیری خود صحبت میکردند، اما استنلی حتی یک دندان لق یا افتاده هم نداشت. آن شب استنلی خیلی ناراحت بود. کمی بعد او تصمیم گرفت به همراه ماهیاش "دنیس" با کمک کتاب دانستنیهای شگفتانگیز به نزد تمساح برود و از نحوه افتادن دندانهای آنها اطلاعاتی کسب کند. پس از بازگشت و هنگام خواب مادر استنلی او را متوجه دندان لق شدهاش کرد. داستان حاضر به همراه اطلاعاتی درباره تمساحها و یک سرگرمی به چاپ رسیده است.