داداشی منو گردش میبری؟
داستانهای حیوانات
کتاب مصور حاضر، داستانی از حیوانات است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «صبح یک روز قشنگ بهاری «موشیلا» آرامآرام چشماشو باز کرد و یک نفس عمیق کشید. مامان «موشیلا» گفت: سلام نازنین دخترم، صبح بخیر، «موشیلا» خودش را برای مامانش لوس کرد و مامانش گفت بهاندازه یک دنیا دوستش دارد. «موشیلا» از مامانش خواست تا اجازه بدهد، «موشیلا» با داداش «موشیکا» به گردش در جنگل برود. مامان سبد پیکنیک را آورد و آن را از خوراکیهای خوشمزه پر کرد. «موشیکا» سبد را بلند کرد و دست «موشیلا» را گرفت و دوتایی درحالیکه آواز میخواندند راه افتادند».