شب ممکن
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
مازیار جامهدار، دانشجوی دکتری زبانشناسی است. در آخرین شب قبل از مرگ هاله که مصادف با تولد خود او بود، هاله به همراه سیمرا و مازیار، به رستوران بوف میروند. مازیار به هاله قول میدهد که در برابر اعمال او اعتراضی نکند. دیوانهبازیهای هاله نیز، از همانجا شروع میشود. مازیار که هاله را دختری تصور میکند که سالهای عمرش را در خانة پدریاش گذرانده است، در آن شب از خود متعجب است که چطور در مقابل رفتار سبکسرانه و گاهی وحشتناک هاله سکوت کرده و در حد امکان مانند تماشاگری منفعل نقش ایفا میکند.