داستان مامانبزرگ
داستان درباره پسر دوازده سالهای است به نام "جو واردن" که با وجود ثروت خانوادگی، خلئی عظیم در زندگی احساس میکند زیرا پدر و مادرش مراقبت از او را به پرستارهای مختلف واگذار کرده، محبت خود را از تنها پسرشان دریغ میکنند. از همه بدتر، چهره مخوف مادربزرگ و آزار و اذیت اوست که "جو" را سخت تحت فشار قرار میدهد، با این همه او بر ترس و دلهره خود غلبه میکند و پدر و مادر را وا میدارد تا سایه شوم مادربزرگ را از او دورسازند.