10 سپتامبر: داستانهای کوتاه جمهوری آذربایجان
در داستان «صدایی از دریا» تعدادی از سرباز باکویی در قرارگاه «ثابت اروجاف» در بالای تپة «بیلهجری» مورد حملة دشمنشان «سالداتها» قرار گرفتند. سالداتها همه را تیرباران کردند و جنازهها را با کامیونی به عرشة هاورکرافت منتقل کردند. آنها برای این که آثار جنایت خود را از بین ببرند بعضی جنازهها را داخل جبعه قرار دادند و از کشتی خارج نمودند. وقتی میخواستند بقیة اجساد را با کشتی از لنگرگاه دور کنند؛ کشتیرانی خزر بدون بازرسی اجازة خروج کشتی جنگی را نداد و اطراف آن را محاصره کرد. چند روز بعد ناوگان جنگی به طرف کشتیهای خزر شلیک کرد و جنگ شروع شد. محاصره از بین رفت و راه هاورکرافت به دریا باز شد. آنها جنازههای تکهتکه شده را در آبهای «هشترخان» و «لنگران» خالی کردند و جنازة عدهای را با هواپیما به دریا پرت انداختندند. کتاب حاضر مجموعه داستانهای کوتاهی از نویسندگان جمهوری آذربایجان است با عنوانهای «من، تو، او و تلفن»، «صبح آن شب»، «خوابگاه»، «طوطی»، «مرگ خرگوش»، «صدایی از دریا»، «درخت پسته»، «رذل»، «10 سپتامبر»، «کیسة توتون مادربزرگ»، «ژنرال» و «گفتوگوی پنهانی» است.