عمر سوخته
داستانهای فارسی - قرن 14
شهره و جمشید بعد از ازدواج، با شخصی به نام صابر کلانتر شریک میشوند. صابر و همسرش بعد از شنیدن زلزلهای در زادگاهشان عازم سفر میشوند و فرزند خود، «شهراد» را به شهره و جمشید میسپارند. صابر و همسرش در بهمنی گرفتار میشوند و فوت میکنند و چون همة اقوام خود را از دست دادهاند و کسی از وجود شهراد خبر ندارد، شهراد و سهم شرکت نیز با حضور فردی به نام برهانی به شهره و جمشید تعلق میگیرد. این راز سر به مهر مسکوت میماند. جمشید و شهره صاحب فرزند دیگری به نام شهرام میشوند و سالها بعد برهانی سعی میکند، حقایقی را برای شهراد تعریف کند. شهراد نصف و نیمه از این راز آگاه میشود که برهانی بر اثر بیماری فوت میکند و جمشید و شهره با همکاری شهرام، شهراد را متهم به بیماری روانی میکنند و حتی او را از عشق خود «ژاله» دور کرده و عمر او را برباد میدهند.