لنگه جوراب قرمز
داستانهای تخیلی
کتاب مصور حاضر، داستانی تخیلی است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «لنگه جوراب قرمز بهتنهایی روی بند رخت نشسته بود. ازبسکه حوصلهاش سر رفته بود، آه کشید. نسیم آه لنگه جوراب را شنید و از او پرسید که چرا آه میکشد. لنگه جوراب برای او توضیح داد که ازبسکه اینجا روی بند رخت نشسته خسته شده و نمیداند کِی خشک میشود. نسیم برای اینکه لنگه جوراب را خشک کند، او را برداشت و به اینطرف و آنطرف برد و هی او را رقصاند. لنگه جوراب هم میخندید و لذت میبرد».