هیولایی صدا میزند
داستانهای کودکان (انگلیسی) - قرن 20م.
کتاب حاضر داستانی تکاندهنده و با طنزی تاریک درباره زندگی یک پسر، مادر بسیار مریضش و البته مهمانی عجیب و سرزده است. در ساعت دوازده و هفت دقیقه نیمه شب، کانر سیزده ساله از خواب بیدار میشود و هیولایی را بیرون پنجره اتاقش میبیند. اما این هیولایی نیست که کانر انتظارش را میکشیده. او منتظر هیولای کابوسهایش بود؛ کابوسهایی که از زمان شروع درمان مادرش، تقریبا هرشب به سراغ او میآیند. هیولای درون حیاط پشتی خانه کانر، متفاوت، وحشی و مربوط به زمانهای کهن است. این موجود، چیزی ترسناک و خطرناک از کانر میخواهد. با پیشروی داستان معلوم میشود که هیولا برای یافتن حقیقت نزد کانر آمده است. پاتریک نس با نوشن این کتاب به یاد ماندنی، داستانی جذاب درباره شرارت، فقدان و هیولاهای واقعی و تخیلی به مخاطبین خود ارائه کرده است.