یک نفس تا بهار: مجموعه داستان، برای نوجوانان
داستانهای کوتاه فارسی - قرن 14
اهالی روستای "آقکند" که همواره منتظر ورود دهدار جدید هستند، با دیدن مردی که "امین نصرتی" نام دارد و به زعم این که وی دهدار جدید است به سمت او رفته و در دهداری را باز میکنند. نصرتی پس از ورود به دهداری از خاله ریحان ـ سرایدار این مکان ـ میخواهد تا تمام پروندهها را داخل بخاری انداخته و آنها را بسوزاند. نصرتی سپس به درخواستهای مردم روستا پاسخ میدهد که از آن جمله است: رسیدگی به حساب سرخای و همدستانش که پس از کشتن یکی از اهالی روستا اکنون به حال خود رها شدهاند و هیچکس حتی سرکار احمدی نیز جرات بازخواست آنها را ندارد. نصرتی از سرکار احمدی میخواهد تا سرخای را به سزای کارهایش برساند. سرخای نیز این امر را اطاعت میکند. در پایان مشخص میشود که نصرتی از سوی رژیم ساواک به جرم جاسوسی برای اجانب و توطئه علیه امنیت کشور محکوم شده است. او در تاریخ چهارم دیماه 2536 از زندان تبریز گریخته و اکنون رژیم ساواک از مردم خواسته است تا هرکس که از محل اختفای او خبر دارد با ساواک تماس بگیرد. پس از روشن شدن این موضوع دهدار جدید از راه میرسد. داستان یاد شده "یک نفس تا بهار" نام دارد که با عنوان کتاب یکسان است. دیگر داستانهای این مجموعه عبارتاند از: آخرین نبرد؛ یک آسمان منور؛ میهمان ناشناس؛ بعد از غبار؛ و جشن پتو.