روز هشتم: مجموعه داستان و شعر
کتاب حاضر متضمن هفده داستان کوتاه است که با عناوینی از این دست فراهم آمده است :((انعکاس))، ((گراز))، ((مادر سودابه))، ((موبی دیک))، ((چگونه جادوگر شدم))، ((حیوانات در مثنوی)) و ((روز هشتم)) در این داستان ماجرای یک روز از زندگی مردی بازگو میشود که برای تکمیل پروندهاش به ادارهای مراجعه میکند .او طی چند ماه گذشته در پیشبرد کارش موفقیت چشمگیری داشته و اکنون امضای رییس اداره آخرین مرحله از کار اوست .رییس جلسه دارد و او باید مدتی در انتظار بماند .مرد در این فاصله به پارک فردوسی میرود و در آن جا این کلمات را واگویه میکند :((پارک خلوت بود .از یک نارون سایه نشت میشد .نشستم . مجسمه فردوسی را وسط پارک و روبهروی من نصب کرده بودند .وحشتزده به میدان خالی از پهلوان روبهروی خودش خیره شده بود .((...