باران
داستانهای فارسی - قرن 14
«باران»، دختری 17 ساله از خانوادهای با اصلونسب از سر کنجکاوی با دوستپسرش «سعید» به یک پارتی میرود. در آنجا برخلاف توصیههای سعید، لیوانی آب مینوشد که در آن قرصی حل شده بود. سعید که متوجه ماجرا میشود باران را به اتاقی خالی میبرد و او را سؤالپیچ میکند. باران که حالت تعادل ندارد زمانی که از خواب بیدار میشود با جسد سعید و چاقویی در دست و خانهای خالی مواجهه میشود. باران از ترس با حالتی آشفته به خانه بازمیگردد و اعضای خانواده را از ماجرا آگاه میکند اما به بهانهای دوباره از خانه فرار میکند و... .