شهر زرین (وسکی کاقاک) (به زبان ارمنی)
روزی در شهر بنارس ـ در هندوستان ـ پادشاهی با نام "اوکانا" زندگی میکرد. او پس از فوت همسرش، روزی به هنگام شکار با دختری با نام "کاناکارا" مواجه شده و او را با خود به قصر میآورد. تا این که کاناکارا به سن ازدواج میرسد. خطاب به پادشاه میگوید که حاضر است با کسی ازدواج کند که حداقل یک بار شهر زرین را دیده باشد. در این حال جوانی با نام "دیوانا"، که وصف زیبایی کاناکارا را شنیده بود، برای دستیابی به شهر زرین به راه میافتد و در این حال از عقابی، که قصد شکار کردن آن را داشته، استمداد میجوید. او با ورود به شهر زرین میبیند که در این شهر، همه آزادانه مشغول کار خود هستند. دیوانا پس از بازگشت از این شهر، آن چه را دیده برای کاناکارا بازگو میکند. سرانجام نیز با او ازدواج کرده و به عنوان پادشاه آن سامان برگزیده میشود و آنچه را در شهر زرین دیده درسر زمین خویش به اجرا درمیآورد. این افسانهی عامیانه به خط کرل و زبان ارمنی برای گروه سنی "ب" به چاپ رسیده است.