مرغی که تخم طلا میگذاشت
داستانهای آموزنده / داستانهای کودکان و نوجوانان
کتاب مصور حاضر، داستانی آموزنده است که با زبانی ساده و روان برای گروههای سنی (الف) و (ب) نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: ««جوانا» دختر خیلی خوب ولی بینهایت فقیر بود. آنقدر فقیر بود که گاهی اوقات فقط تکهای نان برای خوردن داشت ولی حتی اگر کسی از او میخواست آن تکه نان را به او بدهد فوراً آن را به دیگری میداد. او آنقدر دختر خوب و مهربانی بود که یک روز جادوگری به او یک مرغ سفید داد که تخم طلا میگذاشت. روز بعد «جوانا» نزد مرغ رفت تا ببیند آیا برای صبحانهاش تخم گذاشته و ناگهان شگفتزده شد. مرغ، تخم طلا گذاشته بود، طلای خاص. دخترک آنقدر خوشحال شد که فوراً تخم را در نزد مادرش برد و با همدیگر به مغازه طلافروشی رفتند تا آن را بفروشند».