شیدایی خورشید
داستانهای فارسی - قرن 14
«فرنگیس»، دختر اول خانواده، پدرش کارمند بانک، جدی، سختگیر و سختکوش و مادرش معلم بود. فرنگیس پس از گرفتن دیپلم ریاضی با خوشحالی به خانه میآید و میگوید که از یکماه قبل برای استخدام در گمرک ثبتنام کرده و باید جمعه به بیرجند برود چون شنبه امتحان است. مادرش با شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد، اما پدرش که معتقد به تلاش و پشتکار و اقدامات مؤثر برای رسیدن به اهداف والا بود به فرنگیس اجازه میدهد تا به شهر آبا و اجدادیشان سفر کند. او مجبور است در بیرجند به خانه پسرخاله مادرش برود و... .