باختر در نزدیکی دشتان
داستانهای فارسی - قرن 14
شیر آب هم داشت، گرچه، نه شلنگ داشتن ظرفی مثل آفتابه - یادش آمد که دفعه اول که از فشار قضای حاجت، دست به دیوار دور این تاریکی میگشت، پیدا کردن این راهرو و این اتاقک، برایش حس زایش داشت. توأمان، آنچه در لحظه دفع، مادر تحمل میکند و آنچه فرزند در لحظه خروج؛ اما در میانه کارش یادش به آب افتاد؛ مثل این بود که بچه متولد شده باشد، اما ناف را نبرده باشند.