با یک چشم هم میتوان دید
در این داستان، مادر "آزاده" پس از سالها، دوقلویی به دنیا میآورد با نامهای "امین" و "آتنا" که هر دوی آنها نابینا هستند. با تولد این نوزادان، فالبین روستا شایعه میکند که این دوقلوهای نابینا، منحوس هستند و تاریکی دیدگان آنها برای ده، سیاهی به بار خواهد آورد. سالها بعد "آزاده" در رشته تخصصی چشمپزشکی، مشغول به تحصیل میشود و با پیوند قرنیهی چشم پدربزرگ به دوقلوها، موفق میشود تا بینایی دوقلوها را به دست آورد.