رازی
طنز فارسی - قرن 14 / رازی، محمدبنزکریا، 251 - 313 ق.
من نامیام و از کتاب بیزارم. معلمها توی مدرسه دائم از مشاهیر گذشتهی ایران میگفتند و دائم آنها را توی سرِ ما میزدند. بالاخره کلافه شدم و آستینها را بالا زدم و خودم رفتم سراغ این آدمهای خسته کننده. چشمتان روز بد نبیند... کلی کتاب خواندم و یادداشت کردم. نتیجهاش این شد که راضی هم مثل خود ما، بچه درس نخوان ها بود. تا 30 سالگی بازی کرد و وقتی یک دلِ سیر بازی کرد، رفت سراغ درس و یک شب دانشمند شد؛ آنهم با کمک یک شربت خفن که خودش کشف کرده بود...