سرداب وحشت
«پیمان» و «مهتاب» به همراه پسر کوچکشان «پویا» زندگی آرام و صمیمی را میگذرانند. پیمان در بانک استخدام شده و ماموریت مییابد به همراه خانواده به یکی از شهرهای شمالی برود. آنها در شمال یک خانة بزرگ و قدیمی میخرند. خانه متعلق به فردی به نام «ضیا»ست که به قیمت ارزانی آن را به پیمان میفروشد. از بدو ورود به خانه مهتاب متوجه میشود که به جز آنها موجودات دیگری در آنجا هستند که موجبات وحشت او را فراهم میآورند. صداهای وحشتناک، نوشتههای مرموز، و عدم باور پیمان باعث میشود که مهتاب به یک روانپزشک مراجعه کند، اما خیلی زود پیمان نیز متوجه این واقعیت میشود که آن موجودات با اعمال وحشتناک در خانه هستند. همة آن ماجراها به زندگی صبا و همسرش ملکتاج ختم میشد که گذشتهای مرموز و وحشتناک داشتهاند. با آشکار شدن اسرار خانه توسط صبا و ملکتاج پیمان و مهتاب خانه را ترک کرده و دوباره به آرامش میرسند.