عشق نافرجام
این کتاب مشتمل بر سه داستان کوتاه است که نخستین داستان آن "عشق نافرجام "نام دارد .دراین داستان روایت دو دوست صمیمی به نام سامان و مهیار بازگو شده که سالیان درازی را در کنار هم سپری کردهاند .سامان مردی متدین و درستکار است که زندگی ساده و آرامی را برای خانوادهاش فراهم کرده، اما مهیار مردی بیخیال، خوشگذران و شیکپوش است که با همسرش تفاهم چندانی ندارد . یک روز وقتی که سامان برای دخترش شیفته جشن تولد میگیرد در مقابل چشمهای متعجب همگان دوستش مهیار گردنبندی گران قیمت را به او هدیه میدهد .پس از گذشت مدت کوتاهی از این ماجرا، مهیار به طور پنهانی و دور از چشم همسرش و پدر و مادر شیفته نسبت به او ابراز علاقه میکند تا جایی که سرانجام آنها علیرغم مخالفت شدید اطرافیان با یکدیگر ازدواج میکنند، اما پس از چندی شیفته درمییابد تمام وعدههایی که مهیار به او داده دروغی بیش نبودهاست .