ماجراهای اسب چوبی کوچولو
داستانهای کودکان (انگلیسی) - قرن 20م.
عمو «پیتر» اسباببازی میساخت و از فروش آنها امرار معاش میکرد. روزی او یک اسبچوبی کوچکی ساخت. اسب بسیار شجاع بود و روی چهارچرخ سبزش بسیار شاد و عالی به نظر میرسید. عمو پیتر تصمیم گرفت اسب چوبی را به قیمت پنج شیلینگ بفروشد؛ اما اسب شروع به گریستن کرد و خواست برای همیشه پیش عمو پیتر بماند. از آنجا که کسی پول پرداختن قیمت اسب چوبی را نداشت اسب نزد عمویش ماند. روزها از پی هم گذشت تا اینکه عمو پیتر فقیر و بیمار شد. اسب تصمیم گرفت نزد دختری که از وی خوشش آمده بود برود و مال دختر شود تا پنج شیلینگ به عمو پیتر برسد. او با این تصمیم زندگی جدیدی آغاز کرد و با اینکه هیچگاه به طور واقعی به فروش نرسید امّا باعث بسیاری از اتفاقات خوشایند برای خود و عموپیتر شد.