من رو یادت هست؟
داستانهای انگلیسی - قرن 20م.
رمان حاضر داستانی انگلیسی است که به زبان فارسی ترجمه شده است. این داستان، ماجرایی متفاوت و خاص را روایت میکند. لکسی اسمارت، بعد از یک حادثه، در بیمارستان به هوش میآید و آخرین چیزی که به یاد دارد این است که یک کارمند ساده است. اما این همه واقعیت نیست؛ او از چیزیهای عجیبی که دکتر به او میگوید تعجب میکند و نمیتواند حرفهای او را باور کند. موقعیت او آن چیزی نیست که خودش فکر میکند. لکسی سعی میکند خاطراتش را دوباره به یاد بیاورد و به زندگی جدیدش عادت کند. این کار زیاد سخت به نظر نمیرسد، البته فقط تا وقتی که او از رازهای جدیدی باخبر میشود. این رمان، یک سؤال واضح را مطرح کرده است و در پی جوابی برایش به جلو پیش میرود «چه می شود اگر یک روز از خواب بیدار بشویم و زندگی مان را به یاد نیاوریم؟!»