ریشه در عشق
داستانهای فارسی - قرن 14
"شیوا" و "فرهاد" دوست و همکار پدرش، دلباختۀ یکدیگر هستند اما بنا به دلایلی نمیتوانند با هم ازدواج کنند. تا این که به دلیل اتفاقاتی که در شرکت رخ میدهد، "امیر"، پدر شیوا، از فرهاد درخواست میکند تا با دختری با نام "سارا"، که دختر یکی از همکارانشان در شرکت است، ازدواج کند. فرهاد به اجبار برای خاتمه دادن به مسائل به وجود آمده با سارا ازدواج میکند. سارا و فرهاد با یکدیگر اختلاف دارند و اوج این اختلاف زمانی است که سارا متوجۀ علاقۀ شیوا و فرهاد به یکدیگر میشود. مدتی میگذرد و سارا و فرهاد بر اثر تصادف اتومبیل راهی بیمارستان میشوند. در این تصادف فرهاد دچار مرگ مغزی شده، ولی سارا نجات مییابد. خانوادۀ فرهاد که امید به بهبود او دارند از پزشکان میخواهند تا فرهاد را در بیمارستان نگه دارند. در این زمان سارا که فرصت را مناسب میبیند از فرهاد جدا میشود. تا این که بعد از گذشت یک سال فرهاد بهبود مییابد. فرهاد و شیوا که هنوز عشق به یکدیگر را فراموش نکردهاند تصمیم میگیرند تا با یکدیگر ازدواج کنند. پس از ازدواج فرهاد که پزشک است و در آمریکا تحصیلات خود را به پایان رسانده است بنابر تعهد کاری مجبور میشود به همراه شیوا به آمریکا بازگردد. در آنجا اتفاقاتی رخ میدهد که زندگی و عشق آن دو را تحتالشعاع قرار میدهد.