عامبرات
نوبهار، برات - خاطرات / جنگ ایران و عراق، 1359 - 1367 - خاطرات / ایثارگران جنگ - ایران - کازرون - خاطرات
هفت هشت کیلومتر با قایق توی آب رفتیم تا رسیدیم به اول کانال ماهی و آنجا پیاده شدیم. کانال سیمانی بود و پر بود از جنازه عراقیها. چهار دست و پا مجبور شدیم از روی آنها رد شویم. پایم میافتاد روی شکم باد کردهشان و صدا میداد. چند بار وسط راه عق زدم؛ اما باید میرفتیم. با همه احتیاطی که میکردم، آن قدر چهار دست و پا رفتیم که دستها و زانوهایم تاول زد.