جوجه پرطلا و بره کوچولو
داستانهای حیوانات / داستانهای آموزنده
«جوجه پرطلا» با شنیدن صدای گریة برهکوچولو، از خانهاش بیرون آمد و علت گریه کردن بره را از او پرسید. بره کوچولو گفت: «من گم شدهام و خانهام را هم بلد نیستم». جوجه پرطلا کمی فکر کرد و تصمیم گرفت که به پیش کلاغ برود و از او کمک بخواهد. کلاغ هم به او کمک کرد و توانست مزرعهای را که بره کوچولو در آن زندگی میکرد، پیدا کند. بره کوچولو به پیش پدر و مادرش رفت و تصمیم گرفت که تنهایی به جنگل نیاید. مخاطبان این داستان گروه سنی «ب» هستند.