عشق آرام میآید
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
در این داستان، "مارتی" زن جوانی است که به تازگی همسرش را از دست داده، سخت احساس تنهایی میکند. او در روستایی دور از خانوادهاش زندگی میکند و پشتوانهی خانوادگی و مالی ندارد. از این رو، یکی از مردان آن روستا به نام "لکارک" که او نیز همسرش را از دست داده، از مادرش میخواهد که با او زندگی مشترکی را آغاز کند و مارتی سرپرستی فرزند کوچک کلارک "میسی" را به عهده بگیرد. مارتی به خاطر این که، همسرش به تازگی درگذشته نمیتواند این موضوع را قبول کند، اما به رغم میل باطنی، پیشنهاد کلارک را میپذیرد و کلارک که با او رفتار دوستانهای دارد مارتی را عاشق خودش میکند و....