اشک ستارهها
در خانة کوچک «فاطمه زهرا» (س) پسری به دنیا آمد که او را «حسین» نامیدند. حسین باغها، آسمان آبی، خورشید، دوستانش و ستارهها را دوست داشت. همان سالها، در خانوادهای دیگر کودکی به دنیا آمد که او را «یزید» نامیدند. او در کاخ سبزی زندگی میکرد، پرخوری میکرد، گلها را میکند و هرگز ستارهها را نمیدید. سالها گذشت حسین(ع) به امامت رسیده بود که پدر یزید مرد. یزید چون فکر میکرد از همه بهتر است خود را شاه مسلمانان نامید و از امام خواست که سلطنت او را بپذیرد. امام که میدانست یزید سلطنت را برای خوشگذرانی و ظلم و ستم بر مردم میخواهد، بیعت را نپذیرفت و بدینترتیب واقعة کربلا به وقوع پیوست. نویسنده در این کتاب مصور واقعة کربلا را برای گروه سنی «ب» به تصویر کشیده است.