پسری که با رود آمد
موسی، پیامبر یهود - سرگذشتنامه / قرآن - قصهها
در روزگار قدیم مادری پسری به دنیا آورد. چون میترسید پادشاه ظالم، پسرش را بکشد، نوزادش را در صندوقی گذاشت و او را به رود نیل سپرد. زن فرعون که در کنار رودخانه به تماشا ایستاده بود، نوزاد را دید. نوزاد گرسنه بود، به همین خاطر مرتب گریه میکرد. به همین دلیل تمام زنهایی که میتوانستند کودک را شیر بدهند، یکییکی آمدند ولی نوزاد شیر هیچکدام را نخورد، تا این که زنی آمد و نوزاد با دیدن او گریهاش بند آمد و از شیر آن زن خورد و آرام خوابید. بعد از آن فرعون دستور داد که زن در قصر بماند و از کودک پرستاری کند. فرعون نمیدانست که آن زن مادر واقعی نوزاد است. و این نوزاد همان کسی است که پادشاهی او را نابود میکند. در کتابچة حاضر، داستانی از کودکی حضرت موسی (ع) با نثری ساده، برای کودکان به تصویر کشیده شده است.