شرارهی بلند
"قباد آذر آیین "در این مجموعه شانزده داستان کوتاه به چاپ رسانده است. او در داستان نخست (ظهر تابستان) حکایت مرد سالخوردهای را باز میگوید و کار او رساندن مستمری به بازنشستههای اداره است .او در یک ظهر تابستان، خسته و ناتوان، سوار بر موتور گازی دل به رویاها میسپارد و صحنهای غیر منتظره را مجسم میسازد .