گل آفتابگردان
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
این رمان، گویای بیگانگی انسان از خویشتن است؛ توصیف از زندگی که مسخ میشود و انسان را به ورطه هلاک میکشاند. "فرانسیس" شخصیت اصلی داستان، شخصیتی است که خانوادهاش را از دست داده و مبتلا به سرطان شده است. او میخواهد با بیماریاش مبارزه کند. فرانسیس با افرادی نیز در ارتباط است که هر یک به نوعی مبتلا به یک بیماری هستند. فرانسیس عاشق زنی است به نام "هلن" که شخصیتی خاص دارد. در هنگامهای که همه زنان و مردان به دنبال برآوردن کام دل هستند، هلن، خود را از آن دور میکند و از لذایذ آن چنانی میپرهیزد. همین ویژگی هلن سبب شده فرانسیس در اندیشه او باشد. این در حالی است که فرانسیس خود صاحب زن و فرزند است.