بیراهه (دلشکستگان)
داستانهای فارسی - قرن 14
دو دوست که برای هم حکم برادر را داشتند پس از اتمام تحصیلاتشان تصمیم میگیرند که با هم به سربازی بروند. پس از گذراندن دوره سربازی آنها یک شرکت مهندسی راهاندازی میکنند و ظرف دو سال پیشرفت چشمگیری حاصل مینمایند. یک روز بر سر مسئلهای کوچک بین دو دوست «مسعود» و «حامد» جروبحثی سر میگیرد. ناگهان جاقلمسنگی در هوا مثل تیر از چلهی کمان رها میشود و شقیقهی یکی از دوستها را مورد هدف قرار میدهد، مسعود ناخواسته حامد را به قتل میرساند و... .