آرامش غریب
«ترمه» و «مهرانه» دوست صمیمی در سالهای آخر دانشکدة پزشکی هستند، هنگام مداوای پیرزنی در خانة سالمندان پیرزن ترمه را نرگس صدا میزند و عکسی به آنها نشان میدهد که به جز لباسهایش کاملا شبیه ترمه است. پیرزن حکایت نرگس، خواهرش، را برای آنها بازگو میکند: نرگس دختر زیبا با «علی» که جزء دار و دسته میرزا کوچکخان بود در دشت در دیداری به یکدیگر دل میبازند. علی به خواستگاری او میرود، ولی آن زمان کسی جنگلیها را به دامادی نمیپذیرفت. بنابراین نرگس و علی شبانه فرار میکنند و به عقد یکدیگر درمیآیند. یازده ماه بعد نرگس تنها و باردار برای زایمان نزد عمة علی برمیگردد و با کمک مادر و عمه زایمان میکند، ولی بر اثر ضعف از دنیا میرود و فرزندش نیز به یک خانوادة ترک سپرده میشود. مادر نرگس به علت شوک هرگز بهبود نمییابد و از علی هم هیچوقت خبری به دست نمیآید. ترمه در این اندیشه فرو میرود که آیا آن عشق و آن مرد ارزش فدا شدن داشته است؟ تا این که او به همراه مهرانه به دشت نزد خانوادة مهرانه رفته و در آنجا اتفاقاتی را تجربه میکند که در ادامة داستان بازگو شده است.