موج، نوریه، جزیره
داستانهای فارسی - قرن 14
کاکا عیسی، کاکای همه بود. همه او را کاکا عیسی صدا میزدند؛ حتی بچهها و نوههایش. در خانهاش همیشه به روی مهمان باز بود. آشنا و غریبه برایش فرقی نداشت و همیشه آماده پذیرایی از مهمان بود. 18 ساله بود که داماد شد. زنش هم از همان موقع او را کاکا عیسی صدا میزد. هفت سال بود که همسرش از دنیا رفته بود و او همراه دختر و نوهاش از مهمانان پذیرایی میکرد.