نگهبان قوچهای وحشی
«تورگن» مهربان که مورد احترام همۀ مردم کوهستان است، مورد حسادت قرار میگیرد و با اوج گرفتن شایعاتی در باب زندگی خصوصیاش، مورد تمسخر واقع شده و سالهای سال را به تنهایی در کوهستان و همراه با قوچهای وحشی میگذراند. او عمدۀ وقت خویش را به برقراری ارتباط با این حیوانها گذرانده و حس اعتماد و اطمینان آنها را جلب میکند. در همسایگی تورگن، زن بیوهای به همراه دو کودک خردسال خویش به سختی روزگار میگذراند. پیرمرد اندک اندک با این خانواده آشنا و به سرعت با آنان صمیمی شده و در بیشتر اوقات نیازهای آنان را برطرف میکند. تورگن و زن بیوه تصمیم به ازدواج میگیرند و کودکان، که به قوچهای وحشی علاقۀ ویژه پیدا کردهاند، بیش از همه شادمانند. ازدواج تورگن با زن فقیر، احترام دوبارهای برای وی نزد کوهنشینان به همراه میآورد. آنان در کنار هم روزگار خوشی را میگذرانند و اکنون پیرمرد به خوبی میداند که پس از وی دو کودک همسرش به نیکی از عهدۀ نگهداری قوچهای وحشی برخواهند آمد.