تیز هوش
داستانهای آلمانی - قرن 20م.
آقای ژوزف گیبن رات پسری به نام هانس داشت. او کودکی بسیار تیزهوش و استثنایی بود. چشمان جدی و پیشانی حاکی از هوشیاری و راه رفتن به شیوة موقرانه، صفات بارز هانس بود که او را از دیگران متمایز میکرد. همة معلمان، همسایگان، روحانی محل و همشاگردیهایش به فوقالعاده استثناء بودن او اعتراف میکردند. درسووابیا، مشروط بر این که والدین امکاناتی فراهم میآورند ـ راهی برای پرورش استعداد پسران وجود داشت و آن رفتن به آموزشگاه دینی از طریق آزمون منطقهای لاندا گزامن و پس از آن راه یافتن به کالج الهیات پروتستان در شهر توبینگن بود، که پس از طی این مراحل یا اهل وعظ میشوند یا سر از پشت میز خطابه درمیآورند. هانس گیبن رات از سوی مردم شهرش به عنوان تنها نامزد شایسته برای شرکت در این مسابقة دشوار و رنجآور اعزام شد و پس از گذراندن تمرینهای پیدرپی و ملالانگیز سرانجام نفر دوم مسابقه شد و این آغاز از بین رفتن استعدادهای وی به دلیل آموزش او در چهارچوب مقررات خشک بود.